بچه ها لطفاً هرکی صفحه ی ۴۲ نگارشو نوشته بفرسته لطفااا از گوگل نباشه اگه از گوگل نباشه تاج میدم

لز گوگل نیست خودم نوشتم بتاجی ها🥺 وقتی موش وارد خانه می‌شود افراد خانه می‌ترسند و هرکدام به جایی می‌روند یکی می‌رود بر روی مبل و یکی می‌رود در اتاق و در را می‌بندد که مبادا موش وارد اتاق بشود ولی در آخر که باید یک نفر بیاید و موش را بکشد یا بیرون بیندازد و آن هم دل و جرعت می‌خواهد که بیاید و موش را بکشد،فک کنید که در خانه نشسته اید و تلویزیون یا گوشی به دست ردی مبل نشسته اید و نوش را جلوی پای خود می‌بینید جه کار میکنید؟! می‌ترسید و پاهای خود را از روی زمین برمی‌دارید یا گوشی خود را یهو می اندازید و خود یهو روی مبل می ایستید و دستان خود را به سمت موش دراز میکنید و بلند و با جیغ می‌گویید موش و آن نوش بیچاره هم نمی‌داند باید کدام طرف برود و وقتی هم همه می‌فهمند چه گفتید در به در دنبال موش می‌گردند که یک وقت سمتشان نیاید یا بعضی ها هم بدو بدو می‌کنند و میروند در اتاق و در را می‌بندند و می‌گویند تا موش را نکشید بیرون نمی آیم و آن موش بیچاره هم نمی‌داند به کدام طرف برود ،هر طرف که می‌رود افراد خانه داد و بیداد می‌کند و آن موش هم با خود می‌گوید که ای کاش وارد این خانه نمی‌شدم و وقتی می‌خواهد با پای خود از خانه بیرون برود یکی می آید و موش را می‌کشد و بیرون می اندازد